اگر انسانها قدرت خواندن افکار یکدیگر را داشتند ... آن روز که همدیگر را یافتیم ؛ یافتنمان هنر نبود ! هنر این است ؛ همدیگر را گم نکنیم ...!
به حباب نگران لب یک رود قسم ، وجودت را بر ماندگار ترین ستون خوبیها مینگارم تا بدانی یادت عزیز میماند .... روزهای عجیبی را میگذرانم روزهایی که دلم میخواهد ساعتها پشت پنجره بنشینم، خیابان را نگاه کنم، بدون اینکه انتظار کوچکترین اتفاقی را داشته باشم دلم سکوت میخواهد، سکوت محض، مثل وقتی که به اعماق آب میروی، مثل غرق شدن، همه چیز تاریک و تاریک تر میشود، ساکت و ساکت تر... وقت خداحافظی
دمش گرم... آسمان اینجا آبـے سـتــ!! من بین غَریبـﮧ ها نیستـَم...هَمـﮧ آشنایند! میدانـے ؟ پوسیـده استـــ... دلَم بین هَمـﮧ آشنایان غَریبـﮧ !
به جز خدا کسی رو داری که بهت بگه : من باهاتم ؟؟؟؟
آینه پرسید چرا دیر کرده است ؟ نکند دل دیگری را اسیر کرده است ؟ خندیدمو گفتم او فقط عاشق من است ... خندید بر سادگیم آینه و گفت احساس پاک تو را زنجیر کرده است .... در آینه نگاه میکنم بر خود ...... آه عشق تو عجب مرا پیر کرده است .... راست میگفت آینه ..... منتظر نباش .... او برای همیشه دیر کرده است ..... اون لحظه كه گفتي : زندگی یعنی بازی سه .دو.یک سوت داور.... بازی شروع شد!!! دویدی.دست وپا زدی.غرق شدی. دل شکستی.عاشق شدی. بی رحم شدی.مهربان شدی. بچه بودی.بزرگ شدی پیر شدی . سوت داور بازی تمام شد..... زندگی را باختی.......... گذشت ، دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم حالا یک بار از شهر می رویم … یک بار از دیار … یک بار از یاد … یک بار از دل … و یک بار از دست...
کاش دستانم آنقدر بزگ بود که میتوانستم چرخ دنیا را به کامت بجرخانم اما کسی را میشناسم که بر همه چیز تواناست تو را به او میسپارم...
دیـوآنـﮧ ےِ روزْهآیـے هَسْتـ ـَم کـﮧ مِهـربآטּ میشَوے . . . حَتـّے اَگـ َـرْ نَـدآنمْ چـرآ . . . ! هوای دلم بهاری شده است به لطف دیدن تو. لحظه ها را می گذراندیم تا به خوشبختی برسیم غافل از اینکه خوشبختی در آن لحظه ها بود که گذراندیم! هَر ڪَس هر جـآ ڪـِﮧ בلَش مـیخواهَـב، بِـایستـــَــב ! اَمّـا مـــَــטּ... بـِﮧ ڪَسی اِجآزه اینڪِﮧ بـِﮧ جآﮮ تـــــو בر قَلبِــ مـَـטּ بنِشینَـב رآ نخواهـــــم בآב.... قلـــــــــــــب مــــَـــטּ، فقـَـــــــط جــــآﮮ تــوســــــــت.
چشم که بر هم می زنم می گذرد... در سکوت می توان نگاه را معنا کرد نمیترسم اگر امروز بفهمم نگاه هایت به دور از دوست داشتن توصیف کنی... |
About
تنها شــادی زندگیم این است که هیچ کس نمی داند تا چه حد غـــمـگــینم ....
Archivesدی 1392آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 فروردين 1392 AuthorsLinks
چتر ها را باید بست..زیر باران باید رفت..
ღناگفته های منღ |